سر انجام كسانى كه نسبت به استهزا كنندگان دين محبت مىورزند و به آنها روى خوش نشان مىدهند اين است كه تدريجاً حرفهاى استهزا كنندگان بر آنها اثر مىگذارد. وقتى حرفهايشان اثر كرد، در دلهايشان شك به وجود مىآيد. و اگر شك ايجاد شد، اظهار ايمان كردن نفاق مىشود. انسان وقتى در دل ايمان ندارد اما در ظاهر بگويد من مسلمانم، اين عين نفاق است. قرآن مىفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً» چنين كسانى كه در دنيا به واسطه اثر همنشينى با كافران منافق مىشوند، در آخرت داخل جهنم با ايشان همنشين خواهند بود.
به عبارت ديگر، دشمنى با دشمنان، سيستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ايجاد مىكند. بدن انسان همان گونه كه عامل جاذبهاى دارد كه مواد مفيد را جذب مىكند، يك سيستم دفاعى نيز دارد كه سموم و ميكربها را دفع مىكند، سيستمى كه با ميكرب مبارزه مىكند و آنها را مىكشد. كار گلبولهاى سفيد همين است. اگر سيستم دفاعى بدن ضعيف شد، ميكربها رشد مىكنند. رشد ميكربها به بيمارى انسان منجر مىشود و انسان بيمار ممكن است با مرگ رو به رو شود. اگر بگوييم ورود ميكرب به بدن ايرادى ندارد! به ميكرب خوش آمد گفته و بگوييم مهمان هستيد! احترامتان واجب است! آيا در اين صورت بدن سالم مىماند؟ بايد ميكرب را از بين برد. اين سنت الهى است. اين تدبير و حكمت الهى است كه براى هر موجود زندهاى دو سيستم در نظر گرفته است، يك سيستم براى جذب و ديگرى سيستم دفع. همان طور كه جذب مواد مورد نياز، براى رشد هر موجود زندهاى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نكند، نمىتواند به حيات خود ادامه دهد.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. اين قوه دافعه به خصوص در حيوانات و انسان همين نقش را ايفا مىكند. چيزهايى كه براى بدن مضر است بايد بيرون ريخت. دستگاههايى در بدن وجود دارند نظير كليه، مثانه، و ... كه اين كار را به طور عادى انجام مىدهند. گاهى هم وقتى ميكروبهاى خارجى حمله ور مىشوند، بايد گلبولهاى سفيد فعال شوند و با آنها بجنگند تا آنها را كشته و از بدن بيرون بريزند. در روح انسان نيز بايد چنين استعدادى وجود داشته باشد. بايد يك عامل جاذبه روانى داشته باشيم تا از كسانى كه براى ما مفيد هستند خوشمان بيايد، دوستشان بداريم، به آنها نزديك شويم، از آنان علم، كمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگيريم. چرا انسان افراد و امور پسنديده را دوست دارد؟ براى اين كه وقتى به آنها نزديك مىشود از آنها استفاده مىكند. نسبت به خوبانى كه منشأ كمال هستند، و در پيشرفت جامعه مؤثر هستند بايد ابراز دوستى كرد، و در مقابل، بايد عملًا با كسانى كه براى سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنى كرد:
«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»
قرآن مىفرمايد شما بايد به حضرت ابراهيم (ع) و ياران او تأسى كنيد. مىدانيد كه حضرت ابراهيم (ع) در فرهنگ اسلامى جايگاه بسيار رفيعى دارد. پيغمبر اكرم (ص) هم مىفرمود من تابع ابراهيم هستم. اسلام هم نامى است كه حضرت ابراهيم (ع) به اين دين و آيين داد: «هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ»
خداوند مىفرمايد شما بايد به ابراهيم (ع) تأسى كنيد.
كار ابراهيم (ع) چه بود؟ ابراهيم (ع) و يارانش به بت پرستانى كه با آنها دشمنى مىكردند و ايشان را از شهر و ديار خود بيرون راندند گفتند: «انَّا بُرَئاءٌ مِنْكُمْ» ما از شما بيزاريم. اعلان برائت كردند. بعد به اين هم اكتفا نمىكند. مىفرمايد بين ما و شما تا روز قيامت دشمنى و كينه برقرار است، مگر اين كه دست از خيانتكارى خود برداريد.
اين كه ما نسبت به دشمنان اسلام و شيطان بزرگ اينقدر كينه داريم و اجازه نمىدهيم شعار مرگ بر آمريكا حذف شود، تأسى به حضرت ابراهيم (ع) است. قرآن مىفرمايد شما بايد از ابراهيم (ع) ياد بگيريد و صريحاً بگوييد مرگ بر دشمن اسلام، و عداوت و دشمنى خود را نسبت به دشمنان دين اعلام كنيد. همه موارد، جاى لبخند نيست. در بعضى موارد بايد عبوس بود، بايد اخم كرد، بايد صريحاً گفت ما دشمن شماييم، ما آشتى نمىكنيم، مگر دست از خيانت برداريد. اين دستور قرآن است. سابقاً مىگفتند فروع دين ده تا است. بعد از «امر به معروف» و «نهى از منكر» دو فروع «تولى» و «تبرى» را نيز جزء فروع دين به حساب مىآوردند. يعنى از جمله واجباتى كه همه مسلمانها بايد توجه داشته باشند و به آنها عمل كنند، اين است كه بايد دوستان خدا را دوست بدارند و با دشمنان خدا نيز دشمنى كنند. تنها دوستى دوستان خدا كافى نيست؛ اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، آن دوستى از بين خواهد رفت. اگر سيستم دفاعى بدن نباشد، آن سيستم جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است اين است كه ما جاى جذب و دفع را درست بشناسيم. گاهى متأسفانه امور مشتبه مىشود. در موردى كه بايد جذب كنيم عملًا به دفع مىپردازيم. كسى كه از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پيش آمده و بعد هم پشيمان گرديده است، و يا اگر براى او توضيح دهيم، از روى انصاف قبول خواهد كرد، نسبت به چنين كسى نبايد دشمنى كرد. صرف اين كه كسى مرتكب گناهى شد، نبايد او را از جامعه طرد كرد، بلكه بايد در صدد اصلاح او برآييم. او بيمارى است كه بايد به پرستارىاش پرداخت. در اين مورد جاى اظهار دشمنى نيست. مگر كسى كه تعمد داشته باشد و علناً گناه را در جامعه رواج دهد. اين ديگر خيانت است، تعمد و خباثت و پليدى است. بايد با چنين شخصى دشمنى كرد. اما اگر كسى اشتباهاً مرتكب گناهى شده است، بايد با مهربانى با او رفتار كرد. نبايد آبروى او را ريخت، بلكه بايد در اصلاح او سعى كرد. او مشكل دارد و بايد مشكلش را حل كرد.
اما در مورد دشمنان غدار، كينه توز و قسم خورده، خداوند مىفرمايد: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم»
، تا دست از انقلابتان بر نداريد، آمريكا از شما راضى نخواهد شد. هر روز لازم است تأمل كنيم كه آشتى با چنين كسانى يعنى چه؟ لبخند به روى آنان يعنى چه؟ بايد با نهايت غضب، خشونت، تندى و عبوسى با اينها برخورد كرد. بايد مرگ را بر سر اينها باريد، چون آنان جز به مرگ ما راضى نيستند، نه تنها به مرگ بدن ما، بلكه به مرگ روح ما، به مرگ دين ما راضى مىشوند.
حاصل سخن اين كه، بزرگداشت مراسم سيدالشهداء (ع) بازسازى حيات حسينى است، تا از آن حيات به نحو احسن استفاده شود نبايد به بحثهاى علمى اكتفا شود. چون انسان به برانگيخته شدن عواطف و احساسات احتياج دارد. نبايد به عواطف مثبت، به شادى، به خنده، بسنده كرد، زيرا زنده نگه داشتن خاطره سيدالشهداء (ع) و مظلوميت او از راه احساسات شورانگيز حزن و گريه و سوگوارى امكان دارد. و بالاخره همراه با آن همه درود و سلام و عرض ارادت به خاك پاى حسينى و به خاك قبر حسينى، بايد بر دشمن حسين (ع) و دشمن اسلام و دشمنان خدا لعن و نفرين كرد. تنها سلام و درود مشكل را حل نمىكند. ما نمىتوانيم از بركات حسينى استفاده كنيم، مگر اين كه اول دشمنان او را لعن كنيم، بعد بر او سلام بفرستيم، قرآن هم اول مىفرمايد: «أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفَّار» «رُحَماءُ بَيْنَهُم»، پس در كنار سلام، بايد لعن هم باشد. تبرى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نيز بايد باشد. اگر اين گونه شديم، حسينى هستيم؛ و گرنه بىجهت خودمان را به حسين (ع) نسبت ندهيم.
نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی.